سفارش شعر
با حال ِساده ي آسمان با حال ساده ي ابر
با حال ِساده ي هوا سرد است
از مضارع استمراري ِ خيابان مي گذرد
با زمزمه ي زير لبِِ تابلويي سر به زير «باز است»
مي رسد به در
به دستور سرخ روي در «بكشيد»
داخل مي شود به گلايل ها به ميخك ها
و رُزهاي زرد عرق كرده اند از بازدم ِ مرد
حالا كه حالم كامل است دسته گلي لطفن!
گل فروش مي پرسد روبانش سياه باشد يا سفيد؟
دسته گلي مي خواستم براي ِ
"دست هاي دوررس زن
وگل هايي كه دير رسيده اند به دستم
و زن هايي كه گل نديده اند"
گل فروش مي پرسد روبانش...؟!
شعر را تا مي كنم
لاي پاكت مي گذارم توي دستش
يقه اش را بر مي گرداند
بر مي گردد به در
خارج مي شود از سطرهايي كه هنوز در راهند
حميد تقي آبادي:عارف جانم
چه شعر خوبی بود.خواندم ها.دست مریزاد.آنجایی که می گویی گل فروش می پرسد را به نظرم می شود حذف کرد.اینطوری می شود:
حالا كه حالم كامل است دسته گلي لطفن!
_ روبانش سياه باشد يا سفيد؟
دسته گلي مي خواستم براي ِ
"دست هاي دوررس زن
وگل هايي كه دير رسيده اند به دستم
و زن هايي كه گل نديده اند"
مي پرسد روبانش...؟!
این واوهای ابتدایی جمله که عموما نقش رابطه را بازی می کنند اگرچه زیاد شده اند ولی ریتم را خراب می کنند.توجه شاعرانه ات به عناصر دستور زبانی زبان عالی بود عزیز.حال سادهی ما که کامل شد
مهرداد فلاح:عارف جان!
من می گویم شعر خوبی ست ، ولی یک جور هایی تنکنیک های شعر آشنا و دست دوم است و این را برای شعر تو هرگز نمی پسندم. فکر می کنم این روزها خیلی ذهنت درگیر شعر نبوده . نمی دانم چرا وقتی متن اولیه ی شعر روی کاغذ می آید ، آن جور که باید دست کاری نمی کنی
باران سپيد:سلام آقای عارف
شعر خوبی ست گرچه از نظر می شد با کمی ویرایش قوتمندترش کرد.
در واقع شعر مجالی برای توصیف مو به مو ندارد و اینکه تمام این اتفاقات از زاویه دید راوی دانای کل بیان شود. بله حق با آقای تقی آیادی است اگر می گذاشتید در شعر دیالوگ اتفاق بیافتد حضور راوی دانای کل آزار دهنده نمی شد.
موفق باشید
Wc:سلام
اشکالی داره اگه شعر از
دسته گلي مي خواستم براي ِ....
شروع می شد؟
به نظر من اینطوری خواندنی تر بود .هرچند من از نبودن ایده در این شعر احساس خوبی ندارم.یه ایده که جون داشته باشه
رجب بذرافشان:عارف عزیز سلام
شعر خوبی بود. بازی با افعال بقاعده در متن جاری است.
و گل هایی که دیر رسیده اند به دستم
و زن هایی که گل ندیده اند
البته سطرهای توضیحی در کار است که می شد که نباشند
یا علی
حامد حاجي زاده:عارف عزیز سلام ممنون از نظراتت درباره ی شعرم و ممنونم از دعوت به نوشیدن این شراب که تو این سفره بزم گذاشتی شعرت کار خوبی بود کلمه ی گلفروش یکم سنگین اومد برای سطر چهارمتو سطر9 هم تکرار میشه شروع و پایان کار خیلی جالبه من معتقد به تئوری رقصم و درباره ی این بعد حرف میزنم چون کافی نت داره میبنده راستی این تئوری خیلی مهم نیست اصلن تئوری نیست
يك دوست:سلام عارف رمضاني
سفارش شعر را خواندم. شعر زيبايي است، لحن محاوره را با ساخت زباني شعر به خوبي پيوند زده اي. تعبيرها، طنزها، كنايه ها، استعاره ها همگي جا افتاده اند. داري راه خودت را پيدا مي كني. اين را از نامتجانس بودن نوشته هايت با عادت خواننده هاي صفحه ات مي توان فهميد. خوشحالم بازي هاي زباني را كم تر به افراط مي كشاني، و چيزي براي گفتن پيدا مي كني هميشه تا از خلال بازي هاي زباني به گفتن آن برسي.
آقاي نگهبان جايي گفته است، مسئله چه گفتن و چگونه گفتن در گذشته حل شده است. مسئله امروز شاعران ما، چرا گفتن است. اما هر سه چـــ ي گفتن براي ما راهگشا هستند، هنوز هم. دو چــ ي اولي را ديگران بارها پرسيده اند و روبيده اند، اين چــ ي سوم، همچنان طرح ناشده مانده.
پايدار باشي با ...
منيژه رزاقي:سلام عارف عزیز
این کار را چند بار در این چند روز خواندم
هر بار که آمدم بنویسم چیزی نگذاشت و الان فهمیدم که ... دوست داشتم کارهای چند ماه پیشت را بخوانم! چیزی مثل آنها را ! این کار مرا راضی نکرد عارف!
شاید چند سطر اول ناراحت شوند اما حتی در آنها هم چیزی مثل قدرت زبان کم است........................
نسرين: شعرتان برایم تازگی داشت و دوستش داشتم .
شاید مثل دیگر دوستانتان ، شعر را درست نمی شناسم . اما می دانم که نباید شعر را همیشه سخت گرفت . مگر نه این است که شعر حرف دل است ؟ پس من یکی ترجیح می دهم که حرف دلم را راحت و به راهی که دوست دارم بنویسم . هر چند می دانم که به اصول شعر و شاعری زیاد وارد نیستم .
ماهور: آقای رمضانی عزیز چقدر این اتفاقی که در شعرتان رخ داده را دوست دارم. بگذارید به راه خودش برود باز هم رخ بدهد! خوشحالم که با بازی های پیچیده ی زبانی مانعش نشدید! چه عیبی دارد اینبار شاعر به حسی تازه دست پیدا کند. به شعری به این زیبایی و با احساسی اینچنین متفاوت. به نظرم شما با همان لحن همیشگی شعر گفتید با این تفاوت که اینبار به احساس واژه ها بیشتر توجه داشتید.
ابوالفضل حسيني: جسارتی که در ارایه روایت در این متن صورت گرفته است ستودنیست ، ستودنی از این لحاظ که اگر به ورزدگی برسد نتیجه می دهد عارف باید نشان بدهد که از ادیت کردن نمی ترسد یا به عبارت دیگر به همان صورت که از نوشتن لذت می برد از فشرده کردن نیز همینطور،
مورد بعد که در این کار به چشم می اید و قابل گوشزد و تذکر می باشد حضور تکنیکهای فوق العاده اشنا می باشد بازی با گونه های زمانی در سطر- تکنیکی نیست که نو بنماید و اصلن به نظر من انجا ها که عارف از امیزش زمانی با سطر استفاده کرده است با نو روایت مندی کار همخوانی ندارد!
مورد اخر اینکه: این کار با این وضوح اصلن به اش نمی اید با رویه ای ذهنی و انتزاعی به اتمام برسد"سطرهایی که در راهند"به نظرم اینجا اگر میشد خیابانهای که در راهند قشنگ تر بود و با کلیت کار بیشتر می امد.....
تکنیکی که در این کار خیلی حرفه ای بکار گرفته شده که می باید حتمن به مولف یاد اور شد که این سکو ها سکوهای خوبیست از دست ندهد جا بجا شدن کراکتر اصلی متن با کاراکتر گل فروش است در واقع شعریت متن نیز همیجاست که اتفاق می افتد به گونه ای که می توان پیش بینی کرد کاراکتری که خارج می شود در گلفروشی بعدی جای خود را به کارکتر دیگری خواهد داد و این سیکل همچنان ادامه می یابدو چهره استبدادی عشق را به چالش می کشد...
عارف :ابوالفضل عزيز!اگر از تكنيكهاي «فوق العاده آشنا»ي مدنظرت،براي من و مخاطبين وبلاگم نمونه هايي از كارهاي ديگران ارائه دهي، ممنون مي شوم.با اين تاكيدي كه تو گفتي،حتمن بايد چند نمونه ي خيلي خوب دم دستت باشد.منتظرم.
قاصدك: سلام عارف عزیز
شعر بسیار زیبایی دیدم که دلم خواست درباره اش بنویسم.
این شعر تلفیقی از شعر و داستان بود که از ابتدا تا انتها خواننده را به دنبال خودش می کشونه و زبان ساده و ایجازگونه اش بسیار دلنشین است.
احساسات شاید بشه گفت پست مدرنیستی اش بدون اینکه وارد رمانتیسم بشه بسیار فوق العاده است.(حال ساده آسمان حال ساده ابر دستور سرخ روی در
داخل می شود به گلایل ها به میخک ها ...رزهای زرد-که گویا استعاری است-و...)همه استعارات و کنایات بنحو زیبایی کنار هم آمده اند.
با دوستانی که از زبان و تکنیک شعرت ایراد گرفته اند اصلا موافق نیستم چرا که زبان ساده این شعر به دلنشین شدنش خیلی کمک کرده.به نظرم شعری زیباست که بدون فرمول و حل مسائل پیچیده درک بشه.
فقط در فهم دو سطر دچار مشکل شدم:
و زن هایی که گل ندیده اند.
خارج می شود از سطرهایی که هنوز در راهند.
حميد رضا تقي پور: عارف عزیز!
گویا دیر رسیده ام. و حرفها را زده اند. پس من با اشاره چیزی را می گویم:
انگاری بورنگ در دو شعر اخیر تو روییده است. برای ما که شهر نشینیم و چه اندازه سفر خوب است! و ما که به دود کارخانه های مشکوک آغشته ایم، گاهی این نوستالژی های شعرها چنان تازه مان می کند که بیا و بپرس. مادر بزرگ و خاله و عموها و قایم باشک ها... و دخترهایی که هر روز به تازه ترینِ شان دل می بستیم. و نگاه هایی که با آنها گرم می شدیم.
و سیگارهایی که از کبریت دخترک کبریت فروش هم کمتر اند! و هیچ کدامشان را به تصویر نمی کشند ...
داوود ملك زاده: گاهي نظر دادن دربارهي شعر برايام سخت است، و دوست دارم به عنوان يك مخاطب حرفهاي كه فقط شعر ميخواند آن را بخوانم و لذت ببرم. ما شاعران گاه چنان در درگير تار و پود شعريم و منتظر لغزشي از شعري كه پيش رويمان است؛ فراموش ميكنيم كه از متن لذت ببريم. اين بيماري حتا براي خود شاعران در لحظهي سرودن هم رخ ميدهد و با فرض ماخطب يا مخاطبان فرضيي شعرشان، از لذت سرايش شعر، خودشان را بينصيب ميكنند، و بعدها احتمالن مخاطبان را...
اجازه ميخواهم دربارهي اين شعر به عنوان مخاطب آن را چند بار بخوانم و لذت ببرم.
با اجازه...
نوري نوروزي: سلام عارف عزیز!
ممنونم که مرا به شعری مهمان کردی .... خواندم شعرت را ... لذت بخش بود مثل قهوه های تلخ "فلکه بیست چار متری "... چه خواستم و جه نخواستم همراه شدم با کار .... بحث های فنی را دیگران کرده اند .... می گویم هرچند به زعمی تکنیک ها شاید قدیمی شده باشند ... اما ذات شعر چیزی فراتر از تکنیک است... و شعر در باکره ترین حالتش از بود و نبود تکنیک های مدرن چندان تاثیر نمی پذیرد... می خواهم به دوستان عزیز بگویم بیش از آنچه به دنبال تکنیک می گردید به دنبال شعر بگردید... مثل همین کاری که اینجا خواندید... ممنونم بخاطر میهمانی ات ... شاعر بمان ........
آرزومند آرزوهایت
فدرس ساروي: عارف به لطافت شاعرانه بازگشته ؟ نمی دانم چرا اما حس می کنم روحت حساس شده و ... کمی از خشمت بریز تنگ ته مایه هایت ...
مهدي حسين زاده: سلام عارف جان پیش از هر چیز عذر می خواهم. که دیر آمدم. اما شعر
متن پیش از هر چیز نمودهای بارزی از تشابهات ساختاری در اجرا ی شعر با متن های هفتادی و شعر های این اواخر دارد.
مهمترین وجهی که متن را از آشنا زدایی دور کرده و به متنی آشنا بدل کرده شیوه ی بهرگیری شاعر از عناصر در خدمت متن است : شعر از تکنیک های شعر دهه ی هفتاد پیروی می کند :
1. راوی شعر راوی دانای کل و شاعر است راوی شرکت کننده در متن نه راوی جز’که خود بخشی از بدنه ی متن باشد:فاصله ی شاعر _ راوی با فرم درون متنی اثر
2. تکنیک متن_ در حال نوشته شدن که از بارز ترین وجوه اجرایی شعر های هفتادی است به شکل دسته چندمی در این متن به چشم می خورد که متن را یکسره وامدار متون پیش از خود نموده است .
3. دورشدن فرم شعری از شعر دیداری و نقب به فرم ذهنی در ادامه که کنش فعال متن را از سیری حرکتی به سکونی شاعرانه می کشاند : نشان دادن اینکه شاعر پشت میزش نشسته و کار را با روایتی برگشت پذیر به خود و به متن به اجرا گذاشته است :(....يقه اش را بر مي گرداند/بر مي گردد به در /خارج مي شود از سطرهايي كه هنوز در راهند) گزاره ی پایانی بیشترین بسامد اجرایی را بردوش می کشد جایی که شاعر به خواننده نهیب می زند که دارد شعری از شاعری می خواند
آن هم دقیقآ زمانی که خواننده پس از فراغت یافتن از بازی با "زمان ها "در آغاز شعر به سمت فرم روایی که شاعر پی ریخته حرکت می کند(گل فروشی) اما دوباره به همان اجرای فرمیک باز می گردد .........
4. تکنیک کنشگری متن با توسل به المان های زبانی در یک سو و نیز روایتی که شاعر با زبان (فعلیت زبان در برابر الگوی طبیعی آن) در سوی دیگر و نیز تعمد زیست "شاعر" در متن با برجسته نمودن وجو هی که صحبتشان رفت از مهمترین نمودهای اجرایی این متن و عدم تازگی آن در برابر متون پیش از خود است.
عارف رمضانی به عقیده ی من اگر به طبیعت نوشتاری خود ایمان داشته باشد و الگوهای خود را از دل متن های خود به خواننده ی خویش نشان دهد قدرت شاعری نهفته در خود را بی پرده و حجابی از این دست به مخاطب خود عرضه خواهد کرد چیزی که با متن های گذشته توانسته تا حدودی به آن نزدیک شود.
با آرزوی موفقیت : مهدی حسین زاده
احسان رضواني:سلام عارف جان شعرت را دوباره خواندم تغییر داده ای خوب از پس کار هم برامده ای صحبت از دستمالی شدن تکنیک ها شده بود با تمام احترامی که به مهر عزیز قائلم این گفته اش را قبول ندارم چرا که تمام شاعرانی که شعر می گویند تکنیک یا ایده ای را می آورند ودست آخر یک تیز هوش یک نابغه مثلا مثل حافظ در عصر های گذشته پیدا می شود تمام تولیدات خام را جمع می کند در یک اجرای درست پیاده می کند تا بوطیقای عصر خویش را تحویل دهد . ومن برای این حرف ها نیامدم آمده ام این را بگویم که اگر می خواهیم تکنیک دست دومی را استفاده کنیم پیش از هرچیز باید به اصالت تکنیک پی ببریم وبدانیم که چگونه در بافت و یا فرم می نشیند وعلت غائی اش چیست ؟ عارف جان مثلا تو در این شعر زیبا یک سوال را دوبار تکرار کرده ای که قبلا هم یک شاعر عزیز فلسفه زده این کار را کرده بود وهرجايي كه توانسته بود تفسير براي كارش نوشته بود كه آهاي ملت بيايد ببينيد كه من چه كرده ام .
حقيقت اين است كه در شعر مدرن سوال وپرسش اگر باشد عالي عالي ست امانه هرسوالي... اين كه من بپرسم آيا بيابان نزديك است؟ كفشهايم كو؟اين سوال ها حاصل يك كند ذهني محظ است كه نمي تواند يك سوال مشترك اززندگي بيرون بكشد دست به چنين ادايي ميزند. كسي كه اين گونه سوال ها را در شعر مي آورد خودش مجبور مي شود تفسير كند تحليل كند ودست آخر گوز را به شقيقه ربط دهد تا عده اي باوركنند عجب كاري كرده.. كه همه مي دانيم مشك آنست كه خود بگويد...عارف جان منظورم اين سوال است...گل فروش مي پرسد روبانش قرمز باشد يا سفيد؟... حالا به قول بعضي هاراوي جواب نمي دهد طفره مي رود عارف جان اين حرف ها تمامن كشك است عزيز دلدار بايد بتوانيم بين حقيقت ودورغ تمايز قائل شويم وهر اراجيفي را باور نكنيم .
پایدار باشی